پنجشنبه ۱۸ خرداد ۰۲
تا یه ساعت پیش، قصد داشتم بیام بگم «امروز روز من بود. تو اتوبان در فاصله ی کمی از موتور مرغ مینا دیدیم، دامن سرمه ای خال خالی محبوبمو پوشیدم، حموم رفتم و خونهم بوی تمیزی میده، مامان آقای الف برامون از اون سالاد خوش مزه هاش درست کرده و از نشر لگا بهم زنگ زدن.»
اما خب، تا یه ساعت پیش میخواستم اینارو بگم. چون الان دیگه روز من نیست. شب منم نیست:) دیگه مال من نیست خلاصه.