Nuage

یعنی ابر، به فرانسوی

۵۹

درحالیکه چهارزانو گوشه ی فرش نشسته بودم و پیرهن سورمه‌ای‌ لنگری‌م مثل همیشه از شونه‌ی راستم آویزون بود، زدم زیر گریه. از فکر به عجزم در داستان نوشتن.

جناب نون سعی کرد به شوخی برگزار کنه و گفت هورمونه و فلان و اینا، نمیگم نیست. اصلا هورمون جزیی از ادمه. اما من در این گریه و از اون مهم تر، در این احساس عجز جدی‌م. و کاش اینقدر عاجز نبودم. و کاش کسی بدونه چی میگم. البته نه، کاش ندونه. 

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اتاق ها
اینجا
چون که تو قشنگی مث شکلایی که ابرا میسازن
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان