Nuage

یعنی ابر، به فرانسوی

دلم میخواست که تورو، حبس کنم تو صدام

سرم را چسبانده‌ام به چهارچوب پنجره. پنجره‌ی دویست و شش!

آقای چاوشی، مثل همان اول بار، همان کله صبحی که داشتی مرا می‌رساندی و برامان می‌خوانْد، نگران و عصبانی و غمگین و عاشق می‌گوید: "از این‌که پروانه‌م، مکدرم می‌کرد" و من دیگر مکدر را مکرر نمی‌شنوم، چون تو آن روز گفتی که مکدر می‌گوید.

سرم را چسبانده‌ام به چهارچوب پنجره، که اگر اشکی پاشید به گونه‌ام، باد سریع جمعش کند.

آقای چاوشی، مثل همان دوم‌بار، همان صبحی که پیشت هق هق گریه‌ کردم و دیگر شبیه آن اولین باری که" مکرر" شنیده بودم، نبود، می‌خوانَد؛ "سقوط می‌کردم، مهم نبود برات"

هنوز مثل همان صبح کذایی، صدایش، کلماتش، ریتم دل‌آشوبه‌آورش، اشک را راحت می‌دوانَد به چشم‌هام.

همه چیز مثل همان صبح کذایی ست. همان صبحی که گونه‌هات لرزید و ظهرش انگار دوباره شده بودی همان که می‌شناختم؛ همه چیز همان است، من، دویست و شش، آقای چاوشی، اشک‌ها و گلوها‌، دل تنگ و گره خورده به تار و پودت. همه چیز، جز تو. تویی که دیگر پیدات نمی‌کنم، حتی اگر روبروم بنشینی و همه چیزت با آن که من پیش از آن‌که خودم و دنیا را بشناسم، میشناختمش یکی به نظر برسد. 

کاش پیدات می‌کردم. کاش یکبار دیگر می‌دیدمت. تو را. خود تو را. نه آن‌که خودش را جای تو جا زده و حتی باز کردن پیام‌هاش از باز کردن پیام تبلیغاتی هم سخت‌تر است.

دلم برای توی واقعی، برای تکه‌ای از خودم، تنگ است. و علاج دلتنگی ناامیدی نیست. ناامیدی فقط دلتنگی را به ابدیت گره می‌زند و تمام‌ناشدنی اش می‌کند. 

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اتاق ها
اینجا
چون که تو قشنگی مث شکلایی که ابرا میسازن
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان