سه شنبه ۲۷ مهر ۰۰
ولی من هرشب با تصور خونمون، تصور مسافرت - یا با اغماض ماه عسل! - و عکس های ان شاااالله زیبای عروسی ِ نگرفتهمون، با تصور گلدون ها، شیشه ها، پنجره و کتابخونه ی خونمون، به خودم شب بخیر میگم. و به نظر میرسه این کش اومدن ِ سرسام آور و بی تاب کننده و عذاب دهنده، با همه ی بدی هاش، باعث میشه وقتی رفتم خونهم ارزششو بیشتر بدونم!