سه شنبه ۱۶ مرداد ۰۳
هوا آتیشه.
حس میکنم اون نقطه از کاغذم که بین ذره بین و آفتاب قرار گرفته.
تاب آوری م پایینه
ساج نمیذاره بره از این خراب شده و اینجارو به جای خراب شده تری تبدیل میکنه بودنش
کلافم
دوس دارم اول خودمو حالق آویز کنم بعد همه رو با کلت خلاص کنم
از این حالتم بدم میاد
یه ایده ی جدید تو ذهنم اومده که بهش امید دارم و دوسش دارم.
اما خوب نیست حالم . اصلا
مثل سگ هم خوابم میاد نمیدونم چرا
تف تو این زندگی خلاصه. بای.