Nuage

یعنی ابر، به فرانسوی

89

- داشتم تو دفتر به این فک میکردم که من تنها زمانی از زندگیم که الان وقتی بهش فک میکنم، بابتش به خودم افتخار میکنم دوره ی تاریکِ 16 تا 18 سالگیمه. چرا؟ چون تنها وقتی بود که در اوج سختی، در قوی ترین حالت ممکن بودم و موندم. تا حد توانم و شاید کمی بیشتر از اون. 

بعدش سختی و تاریکی کم نداشتم. انواع و اقسام مدلا. از کرونا و پیجیدگی و تلخی و داستانای اون روزا تا هزار و یک مدل جدید و کهنه. اما تو هیچکدوم اونقدری که میخواستم قوی نبودم که به خودم افتخار کنم.

میخوام این شصت روز، دومین باری بشن که میتونم بابتش به خودم بگم دمت گرم اسماء. امیدوارم و ان شالله که بشه. 

بشه که قوی باشم.

 

- هی از صبح با خودم میگم: که عشق، بزرگترین ضعف و قوت ماست. (میگم که، توشم درواقع! تو تک تک واژه های این گزاره ی من درآوردی اما شدیدا صادق) 

 

- پیاده برگشتن، اونم دقیقا زمان اذون مغرب. اونقدرام سخت نبود. یه حالت " دیدی تونستم" داشتم:)) . درسته اولین بارم نبود پیاده برمیگشتم اما پیاده برگشتن یه خستگی و اذیت و دلگیری ای داره برام و حس میکردم تو این روزا این هزار برابر بیشتر و کشنده تر میشه اما الحمدلله نشد. سعی کردم نشه و سعی م تا حد خوبی نتیجه داد. 

شاید اگر ایرپاد داشتم یا میتونستم از هندفیری استفاده کنم برگشتم راحت تر میشد. شایدم این سکوت مطلق بهتره. البته مطلقم که نیست. سکوت مطلق + اون چیزی که اون لحظه میفته تو دهنت (که این بار برای من شکوه ی نامجو بود) + صدای محیط. به عنوان مثال: صدای اون پیرمرده که داشت برای دوستاش میگفت : دیشب خمیر دندون خوردم و خانمم دید و دعوام کرد:))))

اما خب راهی برای اینکه بدونم بودنش بهتره یا نبودنش وجود نداره. 

 

- زخم گوشه لبم یکم بیشتر شبیه زخم شده و رنگ قرمزم بهش اضافه شده. نمیدونم تب خاله یا چه کوفت دیگه ای اما خیلی رو مخ و سیریش و گنده و اه!

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اتاق ها
اینجا
چون که تو قشنگی مث شکلایی که ابرا میسازن
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان